ببخش مامانی جونم نبودم
سلام گل پسره مامان
سلام قند عسل مامان
سلام فضول مامان.وای که چقد فضول شدی و هر چی از فضولیات بگم کم گفتم.راستش نمیخوام تو این وبلاگ دروغ بنویسم پس اگه بزرگ شدی و یادت نبود بدون مامانیو خیلیییییییییی اذیت میکنی و مامانی هم باهات دعوا میکنه.ببخش منو پسرکم ولی باوور کن دسته خودم نیس.آخه شما هم اعصاب نمیزاری واسه من.هرچند از نظر من باید با کارهایه اشتباه بچه ها برخورد کرد که براشون تبدیل به یه عادت نشه.
امیدوارم بخاطر این سخت گیریا محبتت به من کم نشه و فک کنی من دوست نداشتم.هرکاری میکنم پسرکم فقط و فقط بخاطره خودته.
خب دیگه چی بگم نفسه مامان.روز بروز داری بزرگ تر میشی و من شاهده قد کشیدنت.دیگه راه افتادی.کامله کامل.دستتو میگیرمو میریم بیرون.دارم به تمامه آروزهام میرسم با تو امیده مامان.خیلی کلماتو دیگه میگی.صدایه حیوونارو درمیاری و کلی خودتو تو دل همه جا کردی.
چارتا دندون داریو الانم دو تا ملواریده دیگه داره درمیاد تو صدفه دهنت فرشته یه ماامان.
الانم بس که از صبح خونه باباییی با دایی محمدت فضولی کردی گرفتی خوابیدی.فدات شم خیلی دوست دارم عسل چشم مامان.
عکسایه وبلاگتم باز نمیشن و من شدیدا ناراحتم اما کاریش نمیشه کرد.همشونو برات سیو کردم که بزرگ شدی برات بمونه فدات شم پسره من.
داره عاشورا تاسوعا میاد عذا.امسال میخوام ببرمت مراسم عزاداری.پارسال که کوچولو بودی و نتونستیم بریم امسال میریم به امید خدا.
ان شاالله امام حسین همیشه نگهدارت و مواظبت باشه عسل چشم مامان.
29 آبان 1390