شیر خوردنت
سلام قنده مامان
میدونی چرا بی هوا اومدم تا برات بنویسم؟
داشتم وبلاگه یکی از بچه ها که نی نی شو از شیر گرفته میخوندم.خیلی احساساتش لطیف بود که بی تاثیر تو منم نبود
میدونی به چی فک میکنم به اینکه اگه قرار باشه روزی تو هم دیگه شیر نخوری چقد دلم برات تنگ میشه
برای اینکه دقیقه ها تو بغلم بشینی تنگ میشه
نگام کنی با اون چشمایه عسلیت تنگ میشه
برا اینکه هی نگام کنی و می می به دهن بهم بخندی و شیطونی کنی تنگ میشه
نه اصلا وایستا دلم برا گاز گرفتنتم تنگ میشه
شبا که بیدارم میکنی و شیر میخوای میگم اییییییییییی خدا کی میخوام یه خوابه آروم داشته باشم
اما از امشب میخوام اصلا بیدار بمونم تا لحظه ای شیر دادنت به تعویق نیفته.
اصلا میخوام تا ابد بهت شیر بدم
بهت شیر بدم تا هیچکی نتونه بخاطره همین شیر خوردنت ازم جدات کنه
که شبا بی من نخوابی
که روزا بی من آرومم نگیری
آخه مادررررررر از زمونه میترسم.اینقد بی وفایی دیدم که میترسم ازنکه تو هم فراموشم کنی.تو هم دوسم نداشته باشی.دلم میخواد بم نیاز داشته باشی
امیرم زندگیه من
تمامه امیدو هستیه من
بودنم ز بودنه تو
تویی که تو قلبم محکم میدوی و پای میکوبی و برای تموم شدنم فقط کافیه اندکی تامل کنی و بایتستی
دوستت دارم
هیچوقت تنهام نزار