شاهزاده من امیرمحمدشاهزاده من امیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

منم یه مامانیه بد

1392/11/28 15:56
نویسنده : مامانی
434 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام دردونه

خوبی گل یه دونه؟

قربونت برم مامان جونم.ببخش منو که اینهمه بدم من

میدونی چند وقته نیومدم برات بنویسم.درده سرش اینجاس هیچ بهوونه ای هم دارم که بگم واسه این نیومدم جز شیطنت هایه شما

عسل چشم مامان فدات بشم که اینهمه ناز شدی و شیطون

بزرگ شدی و دلبر 

اینقده دل میبری تا هرجا که دلت بخواد............... که نگو

کلی اتفاق افتاده تو این مدت عسلم که الان برات ازشون میگم خب از کی شوع کنیم؟

از عید دیگه 

سال 1392 هم شرو شد و تو تمامه هستیه من دومین بهاره زندگیتو پشت سر گذاشتی

خدایه من لحظه سال تحویل امیری ما خونه بابا نامی بودیم

منتظر بودیم سال تحویل شه

همه قران میخوندن یکی برای دامادی پسرش یکی برای خونه رفتنشو و عروسی کردنش یکی برای شغل شوهرش و هرکسی واسه یه مشکلش دعا میکرد 

و من...........

فقط تورو تو بغلم گرفته بودم

دوست داشتم گریه کنم اون لحظه دلم یهویی گرفت 

اما جلو بقییه روم نشد و بغضمو خوردم

امیرم تو تنها دلخوشیه منی واسه زندگی کردنو ونفس کشیدن توو خداباهام بمون

پسره من باش 

تمام امیدم باشو نگذار هیچ چیزو هیچ کس روزی بتونه تورو از من بگیره

تنها آرزویه من تویی.تنها آرزویی که چه سال تحویل چه روز تولد چه تو مسجد و معبد از خدام میخوام تویی

تنهام نزار

عیدتم مبارک پسره مامانی

ما امسال عیدم به رسم هر سال هفت سینو یه هفته قبل عید انداختیمو 13 هم برش داشتیم

هرکسم میامد خونمون میپرسید مگه این فضول خان دست نمیزنه بهشون و من به آقایی تو افتخار میکردمو میگفتم نه پسرم والا تر ازین حرفایه قربئنه اون نگات برم من که واقعا عسل چشم لایقته نفسم 

خب نفسه مامانی جونم برات بگه عید که دگه تا روزه 5 خیلی بهمون خوش گذشت همش خونه مامانی و مهمونی و گردش

 

دوسه روز بعدشم من و تو و بابایی با هم رفتیم کوه که خیلییییییی خوش نگذشت چون مامان تنبلت حوصلش سر رفته بود ولی خوب بد نبود اینم شما نزدیکه خداااااااااااااا پیشه فرشته هایی که دو سال پیش از پیششون اومدی پیشه من 

 

 

 

خب حالا برات بگم از 5م عید

 

روزه بدی بود برامون.زنگ زدنو به بابایی گفتن مادر بزرگش فوت شده وبه رحمت خدا رفته

زنه خوبی و من واقعا دوسش داشتم

تورو هم خیلی دوست داشت.زنه پاکی بود خداوند بیامرزتش

 

بعده اون دیگه بابایی مدام درگیر مراسمه ختم بود و من و تو کمتر بابایی رو تو مراسم عید دیدیم

منم چون واکسنه 18 ماهگی شمارو نزده بودم مجبور شدم 7 عید زدمشو و شما خیلی اذیت نکردی ولی خب پپات مشخص بود درد میکنه و از بزرگواریته که اذیتم نمیکنی

راستی یه چیزی یادم رفت تو عاشقه آهنگه سمنو من و تو هستی و در هر شرایطی که باشی که برات با گوشی این آهنگو بیارم بلند میشی و نای نای میکنی فدایه چشمایه نازت بشه مامان ای تنها امیده مامان

 

خب رسیدیم به 13 بدر

صبح ساعتایه 7 بود که با تمام فامیله مامانی رفتیم یه وستایی همین اطرافه شهرمون ه جاده خیلی خطر ناکی داشت

خداییش خیلی ترسناک بودشما هم طبق معمول گفته بودی میخوای بری تو ماشینه بابایی

منمم تمامه وجودمو استرس گرفته بود که زبونم لال مشکلی برات تو اون جاده و تو اون ماشین پیش نیاد که خداراشکر ختم به یر شد

خلاصه تا ساعته 6 عصر اونجا بودیمو شمام خیلی حال کردی و نای نای و بازی با کوروشو عارفه و یکتا و...

از برگشتم کلی خندیدیم منم اومدم تو ماشینه بابایی و شما نمیدونستی چطوری پفکارو تند تند بخوری که یوقت تموم نشه و شما سیر نشده باشی

 

خب گلکم عیدم تموم شد 

بعده عید بردمت آتلیه و یه عکسه دیگه از شما رفت رو دیواره خونمون که حالا بعد برات عکس میگرم ازشو برات یمزارمش 

منتهاش الان شما شدی کچل خان

میخوای بدونی الان چه شکلی شدی؟

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ قربونت برم همه جوره ملوسی

 

 

خب نفسم من برم که شما بیدار شدی و دیدی میخوای

قربونت برم سعی میکنم دوباره زودتر بیام

نفسه مامانی خوشگلممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)