شاهزاده من امیرمحمدشاهزاده من امیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

گردش آخر هفته

1391/11/16 13:10
نویسنده : مامانی
433 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سیاه چشمون مامان

امروز صبح رفتیم پارک بیرون شهر گردش.خیلی بهمون خوش گذشت و شما حسابی طبق معمول حالیدی.اولش یه ذره خوابت میامد و یه نیم ساعتی خوابیدی.تویه راهم اصلا اذیت نکردیو ساکت سرجات نشستی.

بعد که بیدار شدی برا ت سرلاک درستیدمم عززیزه مامانو شما سرلاکاتو کامل و تا ته خوردی.داشتم از تعجب مییمردهم که اونجوری دهنتو باز میکردی تا من قاشقو بزارم تو دهنت پسرکم.البته شما هر وقت از خونه میریم بیرون اشتهات باز میشه.فدات شم 

امیر محمده مامان.تمامه زندگیه مامان دوست دارم خیلی خیلی دوست دارم.ببخش که منو بی مقدمه میگم دوست دارم  بی قافیه بی ..... فقط همینو میدونم که در هر موقعیتی دوست دارم بگم دوست دارم.دوست دارم دوست دارم دوست دارم

 

قربون چشمایه نازت برم.امیره من 

پسره من چشمات به من آرامش میده

 

حرفی در اعماق چشمات هست که به من میگه دوستم داری.تو هم مثه من عاشقی.هلویه مامان بی نهایت میپرستمت...........

 

دیگه جونم برات بگه مادر جان که خلاصه برا خودت صفا کردیییییییی ناهارتم خوب خوردی.بگردم دورت که نفس ماایی و محفل گرم کن مایی اینقد برامون شیرینی کردی که همه داشتن قربون صدقت میرفتن.ببین امیره من این فقط من نیستم که میگم تو خیلی خیلی ماهیی همه میگن همه عاشقتن همه میخوانت

 یه کار دیگه هم کردی با ابراهیم پسره دوستمون

نامرده مامان چشم منو دور دیدیو رفتی آب بازی.

وقتی اومدم دیدم پاهات تو آبه و داری یه صفایی میکنی که نگو.تا منو دیدی جیغ زدی.انگاری خودتم میدونستی کارت خلافه.اگر امشب مریض بشی خودمو هرگز بخاطر این غفلتم نمیبخشم

خدایااااااااا فرشته ی من خیلی کوچولو و معصومه

اونو از تموم بلاها حفظ کن            آمین

 

 

 

سریع جمو جورت کردمو  شما هم بعد یه سرویس شامل تعویضو شیر باز خوابیدی

خلاصهههههههه بهمون خیلی خوش گذشت جیگر مامانی 

ساعتتای 6 هم دیگه کم کم جمو جور کردیمو برگشتیم خونه.الانم شما پیشه باباییو و من دارم برای شما خاطرات امروزو مینویسم.عسل چشم مامان قول بده پیشم بمونی و هیچوقت تنهام نزاری.

بوسسسسسسسس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)