شاهزاده من امیرمحمدشاهزاده من امیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

دلم میخواد بخورمت

1391/5/24 15:43
نویسنده : مامانی
677 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر ناز مامانی که خیلی لوس شدی.امروز دیگه نیومدم بگم عاشققققققققققققتم یا هر چیزه دیگه.هستم اما امروز اومدم بگم که شما الان به مدت یک هفتست عملا بنده رو روانی کردی.همش میخوای بغلم باشی.همش میخوای بهم ور بری و در بدترین شرایط که من تو آشپزخونه مشغول آشپزی ام باید تو بغلم باشی. ببخشید اما پشت در اطاق فکرم دست از سرم بر نمیداری و همچین زار میزنی انگاری قراره نیام ازون تو بیرون.میدونم گلم درکت میکنم که مقتضایه سنته اما خب منم باید یجوری خودمو ازین همه خستگی خالی کنم.

برای همین تصمیم گرفتم درده دلمو برای خودت بگم.

نازززززززززززه مامان در همه حالت دوست دارم اما باور کن گاهی اوقات میزارمت رو تختت کلی اسباب بازی میزارم جلوت همه رو ول میکنی می چسبی به من یا اگه در دسترست نباشم دنیا روو تقسیم به دو میکنی و میزاری رو سرت.منم گاهی ولت میکنم بحال خودت تا شاید خودت بیخیال شی اما انگاری تو هم میدونی کارت با جیغ زدنو نفس حبس کردن راه میفته و میامو بغلت میکنم.

خیلی شیطونی خیلییییییییی.تو کتابای روانشناسی خوندم نباید وسایلو از دست شما زلزله های کوچولو جمع کرد باید حواستونو به چیزه دیگه ای پرت کرد.دروز پریروز گیر داده بودی به مجسمه روی میز.منم خواستم طبق اصول روانشناسی برخورد کنمو حواستو به چیزه دیگه پرت کنم اما شما انگاری حواست پرت نمیشد.همه کار کردم اما کیلیک کرده بودی روش و دست بر نمیداشتی.خلاصه هیچی دیگه مامان جون بیخیاله اصول شدمو گفتم تو بچه یخودمی آدم بشو نیستی و بلند شدم مجسمه رو جمع کردم خلاصصصصصصصصص.

نفس مامان امروز صبح با هم رفتیم خونه خاله الهامو شما کلا بهم زهر کردی بیرونو بس که غر زدی.نفسه مامان تو نفسه منی اما دلیل نمیشه از دستت عصبانی نشم.

منو ببخش اما اینقد الان از دستت عصبانیم که نگوووووووووووووووو.

فدات بشم نازه مامان.الانم طبق معمول آویزوون شدی و یک ریز غر میزنی پس باید برم.

ببین مامان جونم تاریخ نشون داده پینوکیو بعد یه مدت آدم شد.ببین پس غیر ممکن نیست.دست از سر کچل من بردار عمره مامان و درست شو

فدای این چشمای ملوست برمممممممممم من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)