دل نوشته
سلام جوجویه بلایه من
خوبی مامانی
چند وقت نتونستم بیام برات بنویسم اما امروز دیگه خداراشکر قسمت شد بیام با شاهزاده ی رویاهام کمی خلوت کنم
خوبی؟
خوشی؟
زندگیت بر وفق مرادت هست؟عسل مامان اگه عمری به دنیا داشته باشمو زنده باشم قول میدم نزارم پشه نگاهه چپ بهت کنه.برات بهترینها ر میخوام بزرگ مرده کوچک من
خب اتفاقاته زیادی تو این مدت که ننوشتم بوده از قبیل رفتن مامانی نسرین به شیراز و مشهد
اومدن خاله عاطی به قاین و ....
ولی مهمترینشون اینه که شما فرشته کوچوویه من اولین اسمی که به زبون آوردی اسم دایی محمد بود که خیلی همو دوست دارین
ایمقد ملوس دنبالش راه میری و میگی ممد ممد
دومین خبر اینکه دو تا ملوارید کوچولو داره تو دهن شما ظاهر میشه گوگولیه مامانی
سومین خبر اینکه شما میتونی به مدت چند ثانیه بدون کمک وایستی
خبر دیگه...خبر دیگه.. بزار فک کنم... اینکهههههههههه تو نفس مامانییییی فدات شم
خلاصهههه قربون چشمات برم خیلی ملوس شدی و خودتو تو دل همه جا کردی اما در کنارش مامانی رو یه کم اذیت میکنی همش میخوای کنارم باشی در حدی که من یک ثانیه هم نمیتونم از تو فرشته ی آسمونی دور باشم. اما اشکالی نداره من برای اینکه با تو باشم حاضرم جونمم بدم اما نمیدونم چرا گاهی یه ذره خسته میشم از دستت خب قربونت برم من
25تیر 1390