شاهزاده من امیرمحمدشاهزاده من امیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

اهههههههه روانیم کردی مامان

1391/11/16 13:12
نویسنده : مامانی
684 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان

امروز از دستت عصبانیم

خیلی خیلی.اینقد فضولی میکنی که نگو.اذیتم میکنی ریختو پاش میکنی

باباتم که لنگه ی خودته تنبل.درسته دوسش دارم اما دلیل نمیشه که هر کار بکنه ناراحت نشم.

بخدا از ساعت 11 صبح که بیدار میشم دیگه یه ثانیه هم نمیشینم.

اگه برات غذا بیارم جیغغغغغغغ میزنی که ظرف غذا رو میخوای که بدم بریزی رو زمین.اگه میوه بیارم دلت میخواد مشت کنیشو ازش پوره درست کنی.اگه اسباب بازیاتو جمع کنم زودی میری همه ر  باز ولو میکنی کف اطاق اگه اگه اگه اگه .........

اما همه ی این عصبانیتا تا وقتیه که بیداری.وقتی میخوابی و نگات میکنم میبینم چه آروم خوابیدی

چه آروم داری مثه ماهیا تو خواب مثلا شیر میخوری

انگار هیچوقت به شمدونای رو میز دست نزدی و نمیزنی

هیچ وقت دستمال کاغذیارو پرپر نمیکردی و نمیکنی

هیچ وقت وقتی چیزیو از دستت قایم میکنم دستاتو به علامت نیست بالا نیاوردیو جیغ نزدی و نمیزنی

نه نه نه

این فرشته ی مظلوم چطور میتونه این کارارو بکنه

نگات که میکنم  میبینم چه مظلوم آرامیدی و از خستگی فضولی هایه روزانه چند تا هق هق میکنی تو خواب

وتی قیافتو نگاه میکنم که چقد معصومیت ت چهرت موج میزنه

وقتی میبینم خط چشمات مثه یه ساحل دریا دراز و بی انتهاست

لبای نازت مثه یه گل رز کوچولو لطیفو غنچست

وقتی دماغ کوچولو و فندقیتو تو خواب میخارونی و به تشک میمالیش 

وقتی دستای نازتو میگیرمو میبوسمو بو میکنم بویه همه چی میده که طیه روز دست زدی

وتی سر زانوهاتو میبینم که اونجوری سیاه و قرمز شده بس که تو روز چاردستو پا کردی و من میخوام برا قرمزیش بمیرم 

اونوقته که میفهمم چقد عاشقتم

چقد دوست دارم

امیرمحمده مامان بارها گفتم تو تنها امیده مامانی

تو تنها عشق منی

عشقی که جاودانه میمونه

الان که دارم مینویسم اشکام ریخته

خیلی دوست  دارم امیر محمد..........

خیلی.......

از الان میشینم جلویه ساعت

تک تک لحظه هارو میشمرم تا بیدارشی

خیلی جایه جیغات تو خونه خالیه نفسه من

بیدار شو 

زود 

قبل ازینکه اشکای دل تنگیم امانمو ببره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همین.

 

 

8مرداد  1391

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)